اهل آرایشگاه رفتن نیستم.

ابروها خط کشی منظمی دارد و همیشه دست خودم بوده است.

اهل رنگ کردن هم نیستم.

برای مهمانیها هم ترجیح میدهم ساده باشم و همان دو سه باری که برای عروسی اطرافیان به آرایشگاه رفتم، خوشایندم نبود و دلم میخواست هر لحظه مهمانی تمام شود و خودم را از شر گریم و آرایش و خط و خطوط اضافه نجات دهم.

خوش بحال این غربی ها که انقدر مثل ما به دنبال آرایش و بزک بیش از اندازه نیستند.

عروس با صورت کک مکی لباس عروس میپوشد و از عمق وجودش لبخند میزند و دنبال پوشاندن کک و مکها نیست.

بگذریم. .

می ماند کوتاهی موها که از آن گریزی نیست.

این بار با نورا رفتیم.

بزرگترین نشانه اغلب آرایشگاههای ما این است که یک عده کثیری نشسته اند و غالبا در حال بحث کردن راجع به مسائل روز ویا  باز کردن پنهانی ترین لایه های زندگی شان هستند.

و اگر این نباشد راجع به تو نظر میدهند و آنالیزت میکنند.

و من این محیط ها را دوست ندارم.

این بار بحث شیرین فرزند آوری بود.

خانم آرایشگر و مشتری اش، هر دو بچه هایشان را به خانه بخت فرستاده بودند و بحث داشتن یا نداشتن نوه بود.

پسر خانم آرایشگر تمایلی به داشتن بچه نداشت اما عروسش داشت و بهانه پسر این بود که باید خانه و زندگی و نیازهای مادی تکمیل باشد حتی اگر سنشان بالا برود.

دختر خانم مشتری هم علاقه ای به داشتن بچه نداشت و علت آن هم زندگی های نابسامان وکم شدن فعالیتهای اجتماعی و بود.

خانم مشتری میگفت من هم حمایتش میکنم و معتقدم که بچه یعنی دردسر.

یعنی فقر و از دست رفتن سرمایه.و چه کسی گفته که بچه روزی خودش را می آورد؟چرا این آفریقایی ها همه بد بخت و گرسنه اند!

حالا اگر سن اش هم بالا رفت و نهایتا بر عمری که به بی بچگی گذشت حسرت خورد، میتواند برود و مثل سلبریتی های خارجی یک فرزند بیاورد بدون اینکه زجر یک بارداری و شیردهی و. را هم چشیده باشد.

خانم آرایشگر معتقد بود بچه های این دوره به نهایت دانایی رسیده اند و مثل دوران خودشان نیست که هر پدر و مادری با شش هفت تا بچه زندگی سختی داشته باشد، بچه های امروز میدانند که باید لذت بیشتری از زندگی ببرند و. .

و من تمام مدت فقط گوش میدادم.

میخواستم بگویم روزی هرکسی دست خداست اما خدا هم سنتهای خودش را دارد و در ازای خواست و حرکت، برکت هم میدهد و نمیشود که هیچ حرکتی نکنی و منتظر روزی خدا باشی، حتا همان کرم هم که در دل خاک پنهان است برای روزی اش حرکت میکند، هرچند که همان بچه افریقایی هم اگر در بدترین شرایط هم باشد بازهم خدای خودش را دارد.

میخواستم بگویم مادر شدن با آگاهی، یعنی یک بارداری با لذت، یعنی یک شیردهی در نهایت عاطفه و احساس.

میخواستم بگویم

که به سکوت گذشت.

من معتقد به نسخه پیچیدن برای تعداد فرزند برای آدمها نیستم.

اما میدانم اگر که جهل و نا آگاهی باشد و نقش خدا و توکل آگاهانه بر او از زندگی ها حذف شود، چه با ده فرزند در دامنت و چه با یک فرزند در پر قو.این ره که تو میروی به ترکستان است.






مشخصات

آخرین جستجو ها